شعر اوجاغی

شاعیرلریمیزین بیوگرافی و شعرلری

استاد یحیی شیدا

0 گؤروش
یازار:‌ شعر اوجاغی


بیوگرافی استاد یحیی شیدا

شاعران نامدار و پر آوازه ی آذربایجان بسیارند که از جایگاه والایی در ادبیات آذربایجان داشتند.  یکی از این اساتید بزرگ استاد یحیی شیدا می باشد . وی در سال 1303 در شهر تبریز چشم به جهان گشود ، پدرش حسن یوزباشی چرندابی از مبارزین انقلامشروطه بود.
استاد تحصیلات ابتدایی را در مدرسه جامی گذرانده و سپس وارد مدرسه ادب در رشته ریاضی می شود اما بعدا تغییر رشته داده و وارد هنرستان در رشته مکانیک می شوند ولی دوباره هنرستان را رها کرده و وارد مدرسه فردوسی می شوند و دیپلم ادبی را در آن مدرسه اخذ می نمایند.
پس از دوره متوسطه در سن 24 سالگی در سال 1327 وارد عالم مطبوعات می شود و در روزنامه (آزادمرد) به عنوان سردبیر به نوشتن مقالات سیاسی ، اجتماعی می پردازد و بعدها در روزنامه  مهد آزادی نوشتن صفحه ترکی را به دست می گیرد.
استاد شیدا مسلط به زبانهای عربی ، فارسی ، ترکی ، آلمانی بود . استاد غیر از کار مطبوعاتی  به نوشتن شعر نیز مشغول بو د که از 19 سالگی شروع به شعر گفتن کرده و از بدعت گذاران دنیای شعر محسوب می شود که قایل به سبک خاصی نبوده و بیشتر سبک ها و روش ها را در سرودن شعر امتحان کرده اند و شعر هایش در مورد وطن پروری و دفاع از انسانهای محروم می باشد. از معروفترین اشعار استاد می توان به شعر ساری کوینک اشاره کرد که به گفته خود استاد از شعر (( بهجت آباد خاطیره سی )) استاد شهریار الهام گرفته اند و البته استاد شهریار نیز خود علاقه بسیاری به این شعر داشته اند .این شعر سمبولیک از اشعار موفق استاد می باشد که در سال 1343 به صورت نوار کاست در همه جا پخش شد که حتی به خارج از مرزها نیز رسیده بود و مضمون آن در مورد اصول تشکیلات شاه و ساواک می باشد .
شعر ساری کوینک :
آی خسته قوش، آواره گزیرسن ، بو دیاری
زنداندی ، قفسدی ، چمی ، باغی ، باهاری 
گوزله اوزونو ، آوچو دور هریانی بو ، یوردون
قوزغون کیمی دوردگوزلو گزیر ، کورپه شکاری
فرصت دالیسیجا گزیری ، ال یئری تاپسا
ویران قویاجاق یوردونو ، آی کوینه یی ساری 
تیک اوز یووانوی ، قویما سنه ال تاپا اووچو
سن بو یووانین مالکی سن ،  قانگیه باری
جهد ایله کی ، جان قورتاراسان ، اووچو الیندن
دوشسن تورا،  فریاد ائله مه چک ، بو فشاری
گولشنده کی ، یوخ ذوق و صفا ، آی ساری کوینک
قاچ - قاچ بو یئرین زهریلی دور ، داری و نداری 
دیللنسن اگر ، اوچو ائده ر قانینا غلطان
اوچسان آ یازیق ! تیر جفا ، قلبینی یاری
مین فیرتینا قالخیب ، دویه جک باشینا طوفان
هر کیمده اولا داغ کیم تمکین و ویقاری
گلسه نه قدر درد و بلا داغ کیمی دور باخ !
آیدیندی بو سوز ، توستو گئده ر گویچه یه ساری
ایستر سنی آوچو اوزونه رام ائده ، آمما
ایقودا گورر آج تویوغ البتده کی ، داری
بو یاخشی مثل دیر کی ، بیزم ائلده دئیه رلر :
<<باخ بیر آشاغی ، باخما اوزوندن ده یوخاری >>
غم -غصه کیچیک قلبینی گر دویسه ، سیخیلما
بو گونده کئچه ر آخیری ، غملرده قوتاری
اوندا کی دوغار گون ، یاییلار عالمه بیردن
اوندا کی قارا دان یئری صبح اولجاق آغاری 
داغی - داشی آسوده خیالیله گزه رسن
گولشنده نه شاختا گوره سن ، داغدا نه قاری 
ظولمون ائوی ویران اولی ، ظالیم دوشر الدن
قان دورماز ، اگر کس سه پیچاق قیرسا داماری
بختین قاپیسی ایندی قیفیللانسا ، داریخما !
هر بیر قیفیلین واردی طبیعت ده آچاری
اوز جانیویلن اویناما بو عرصه ده <<شیدا >>
لیلاج دغلباز ایله ، قیزدیرما قوماری
استاد شیدا عضو انجمن نویسندگان باکو بودند و دارای دکترای افتخاری ادبیات از این مرکز دانشگاهی بودند.استاد پس از سالها تلاش در عرصه مطبوعات و ادبیات سرانجام در 28 مهرماه سال 90 دار فانی را وداع گفت و در قطعه هنرمندان وادی رحمت به خاک سپرده شد.
 از آثار و تالیفات ایشان عبارتند از :
خاطره ها و بدیهه گویی ها و ساری کوینک (سئچیلمیش شعرلر) ، در زوایای تاریخ « نثر» ، « تلواسه ها » ،  قصاید ، غزلیات ، پسر خان ( رمان ) ، دریای متلاطم ، جنایات زن یا شاهکارهای طبیعت (در زوایای ادبیات ) ، ادبیات اوجاغی در سه جلد ، اودلار وطنی، اودلی سوزلر،میرزاعلی معجزین یاپیلمامیش شعرلری،بی ریانین اورک سوزلری اشاره کرد .


آردینی اوخو
شنبه 13 تیر 1394
بؤلوملر : یحیی شیدا,

بهمن وطن اوغلو

0 گؤروش
یازار:‌ شعر اوجاغی


بهمن وطن اوغلو 

 

بهمن کالیش اوغلو 1932اینجی ایلین دئکابر آیی نین 31 ده، حال حاضیردا ائرمنیلرین ایشغالیندا اولان کلبجر رایونوندا آنادان اولموشدور. اورتا مکتبی قورتاردیقدان سونرا اؤز کندلرینده کیتابخاناچی ایشله ین بهمن وطن اوغلو 1960 اینجی ایلده آذربایجان دؤولت اونیوئرسیتئتی نین تاریخ فاکولته سینه داخیل اولور. عالی تحصیلینی باشا ووردوقدان سونرا ایسه کلبجره قاییدیب موعللیم کیمی فعالیته باشلایان بهمن وطن اوغلو سونرالار اوزون مودت مکتب دیرئکتورو وظیفه سینده چالیشمیشدیر. 



اعتبار ، اتقاد اولوب سر – سری ،

اولفت ده آزالیب ایللر دن بری ،

سیز ائی مملکتین موعللیم لری ،

اولفت درسی کئچین بو اوشاقلارا ، 


آردینی اوخو
شنبه 13 تیر 1394
بؤلوملر : بهمن وطن اوغلو,

صابر

0 گؤروش
یازار:‌ شعر اوجاغی


میرزا علی‌اکبر طاهرزاده (صابر) در روز ٣٠ می سال ١٨۶٢ میلادی در شهر شماخی متولد شد. پدرش بقالی کوچکی داشت و به خاطر اعتقادات مذهبی، می‌خواست صابر را در قامت یک روحانی ببیند. به همین دلیل در هشت سالگی او را به مکتب فرستاد. صابر تا دوازده سالگی در مکتب بود تا اینکه بعدها در مدرسه دولتی باکو که توسط شاعر مشهور آن دوران، سیدعظیم شیروانی افتتاح شده بود شروع به تحصیل علوم جدید کرد. در این مدرسه بود که او به استعداد شاعری‌اش پی برد و با کمک سیدعظیم، به خواندن و ترجمه اشعار فارسی پرداخت. اما مدتی بعد پدرش او را از ادامه تحصیل منع کرده و وادار به کار در مغازه نمود. پدر صابر او را به خاطر علاقه ای که به درس و شاعری داشت سرزنش کرده و حتی یک بار دفتر اشعارش را پاره می کند.

صابر در سال ١٨٨۵ به آسیای میانه سفر کرد و از آنجا به ایران آمد.  در سال ١٨٨٧ با دختر یکی از اقوامش ازدواج کرد و در عرض پانزده سال صاحب هشت فرزند دختر و یک فرزند پسر شد. تامین مخارج چنین خانواده پرجمعیتی برای صابر سخت می‌شود و او ناچار به شغل صابون‌پزی می‌پردازد. هرچند این شاعر، سختی‌های زیادی در زندگی متحمل می‌شود اما از لحاظ مادی و معنوی در حق خانواده خود فداکاری‌های زیادی انجام می‌دهد. او دوست دارد همسر و دخترش هم باسواد باشند به همین دلیل به آنها خواندن و نوشتن یاد می‌دهد. دخترش سریه بعدها در خاطراتش از خوبی‌ها و فداکاری‌های پدرش زیاد می‌نویسد.

در اوایل قرن بیستم، اشعار صابر به مطبوعات آن زمان راه می‌یابد. در سال ١٩٠٣، نخستین شعرش در مجله روس شرقی منتشر می‌شود و مدتی بعد هم اشعارش را به مجله حیات ارسال می‌کند. در سال ١٩٠۶، او روزنامه ملانصرالدین را موافق با عقاید خود می‌بیند و شاعر فعال و دوست داشتنی این نشریه موفق می‌شود.
از آن زمان بود که دوستی بی‌نظیری بین جلیل محمدقلیزاده و صابر شروع شد. هر دو هنرمند، به دفاع از حقوق کارگران و قشر محروم جامعه در مقابل حاکمان دولتی و عالمان دینی پرداختند. صابر به همان اندازه که محبوب ملت بود و دوستان زیادی پیدا کرد، مورد خشم و غضب نیز قرار گرفت و حتی برخی روحانیون فتوای قتل او را صادر کردند.
از سال ١٩٠٧ به بعد بود که صابر صابون‌پزی را کنار نهاده و به فعالیت‌های فرهنگی و مطبوعاتی پرداخت. او پس از اخذ دیپلم در تفلیس، به باکو رفته و با روزنامه زنبور همکاری می‌کند. در سال ١٩١٠ همکاری اش را با نشریات گونش و حقیقت آغاز می‌نماید. مجله گونش، صفحه طنزی به نام پالاندوز منتشر می‌کند که آثار صابر در این صفحه، با نامهای نیزه‌دار و جوالدوز، مورد استقبال قرار می‌گیرد. همکاری او با ملانصرالدین هم در این سالها همچنان ادامه دارد.
این شاعر بزرگ در اواخر سال ١٩١٠ به بیماری ورم کبد مبتلا شده و به شماخی بر می‌گردد. در سال ١٩١١ برای معالجه بیماری به تفلیس می‌رود. اما درمان ها کارگر نبوده و او در همان سال چشم از جهان فرو می‌‌بندد. صابر را در قبرستان هفت گنبد شماخی به خاک سپرده‌اند. اشعار صابر یک سال پس از درگذشت‌اش تحت عنوان "هوپ هوپ نامه" منتشر و مورد استقبال زیادی قرار گرفت او را به حق می توان یکی از بزرگترین شعرای معاصر آذربایجان نامید. 
صابر نه تنها در تاریخ ادبیات آذربایجان، جایگاهی سترگ دارد، بلکه هم چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه نگار نامی و مبارز میهن مان٬ جایگاهی والا را در مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری به خود اختصاص داده است. شعرهای صابر چون پتکی بر سر محمد علی میرزای قاجار و عمله جهل و ظلم و ارتجاع زمان فرود می آمد و فریاد در گلو مانده مردمی بود که به وسیله او در روزنامه های باکو پژواک می یافت. در آن دوران روزنامه ملانصرالدین٬ به ارگان مجاهدین آذربایجان تبدیل شده بود و صابر در این میان با اشعار آتشین خود٬ آتش به دامن استبداد می انداخت. به ویژه آنجا که با به تمسخر گرفتن ممدلی میرزای قجر می گوید:
ایرانلی دئییل٬ جمله بیلیر «مند علی» یم من
گرگان جفا و ستمین چنگلی یم من
ایرانلی لارین باشلاری نین انگلی یم من
سوررام٬ ایچرم٬ قانلارینی٬ چون زلی یم من
لاشه اؤزومون٬ ات اؤزومون٬ قان اؤزوموندور
شوکت اؤزومون٬ فخر اؤزومون، شان اؤزوموندور
صابر٬ فقط مرد میدان سیاست نیست. او به خوبی علت العلل دردهای ایرانیان را می داند. جهل و نادانی که همیشه بزرگترین دشمن ایرانیان بوده و هست. از این روست که هنگامی که می خواهد آخوندهای طرفدار محمد علی میرزا(همچون میرزا هاشم در محله دوه چی) را به طعن و ریشخند بگیرد٬ از آنان به عنوان کسانی یاد می کند که خوشبختی آنان در گرو نادانی مردم است و به طعن می گوید:
تحصیل علوم ائتمه کی٬ علم آفتِ جان دئیر
هم عقله زیان دئیر؛
علم آفت جان اؤلدوغو مشهورِ جهان دیر
معروف زمان دئیر؛
پندِ پدرانه م ائشیت٬ ای ساده جوانیم
یاخما غمه جانیم؛
خوش اؤل کسه کیم٬ وِل دؤلانیب٬ داغدا چوبان دیر
آسوده همان دئیر؛
صابر یک روشنگر راستین٬ تاریکی ها و پلیدی های مردم دوران خویش را چون دملی چرکین می بیند و آنها را به سختی نشتر می زند. یکی از بزرگ ترین دردهای آن زمان- که بدبختانه هنوز هم تا حدودی هست- این بود که زنان جزو انسان ها به شمار نمی آمدند و پدر خانواده به خود حق می داد٬ هر گونه که دلش می خواهد با همسر و دخترانش و بلکه پسرانش رفتار کند. در آن دوران سیاه، پدر٬ خود داماد خویش را بدون اینکه دختر ببیند٬ انتخاب کرده و دختر بعد از رفتن به حجله بود که با مردی که قرار بود٬ یک عمر زندگی کند٬ روبرو می شد. چه دختر بچه گان بی گناهی که مجبور بودند با مردی همسن و سال پدر خویش ازدواج کنند. از این رو بود که صابر با طعن و نیش از چنین شوهری(از زبان دختر بینوا) یاد می کند:
اول گون کی آداخلادیز، اوتاندیم
اؤغلان دئدیز ارین٬ ایناندیم
ار بؤیله اؤلورموش، ایندی قاندیم
خان دؤستو٬ آمان دی٬ قؤیما گلدی
کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی
دودکش کیمی بیر پاپاق باشیندا
آغ توکلری بللی دیر قاشیندا
گرچی قؤجا دیر٬ بابام یاشیندا
آمما سوراغان دی٬ قؤیما گلدی
کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی

آردینی اوخو
پنجشنبه 11 تیر 1394

کریمی مراغه ای

0 گؤروش
یازار:‌ شعر اوجاغی


استاد کریمی مراغه‌ای سال 1310 هجری شمسی در یک خانواده کاملاً متدین و معتقد به اصول و مذهب تشییع و خاندان عصمت و طهارت چشم به دنیای پر آشوب گشود.

وی ضمن سرودن مراثی و ذکر مصیبت‌های حضرت حسین(ع) با علاقه‌ای که به طنز داشته راه طنز را برای اشعار خود برگزید، چرا که به‌خوبی تشخیص داده بود که تنها از راه طنز و فکاهی می‌تواند دردها و آلام جامعه را به گوش مسئولین امر برساند و باز متوجه شده بود که تنها می‌تواند مردم به خواب رفته و بی‌خبر از مظالم ظلم را با شیپور طنز بیدار سازد. روی این اصل سروده‌های خود را در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در قالب یک جلد رنگارنگ به قطع جیبی در سیصد صفحه به چاپ رسانید. هنور چند صباحی از طبع کتاب نگذشته بود که چاپ اول نایاب گردید و اشعار آمیخته به چاشنی طنز کریمی دیوار خانه‌ها را شکست و دست به‌دست مردم مشتاق شهرهای آذربایجان گردید و اشعارش دهن به دهن در کوچه و بازار پخش شد.استقبال مردم موجبات تشویق و ترغیب میرزا حسین کریمی مراغه‌ای برای چاپ دوم رنگارنگ و سرودن جلد دوم آن را فراهم ساخت، در سال ۱۳۳۹ جلد دوم رنگارنگ به چاپ رسید و در نتیجه جلد سوم آن را سال ۱۳۴۲به اتمام رساند. تشویق و حمایت و علاقه‌مندی مردم موجب شد که استاد کریمی اشعار طنز و غزلیات خود را در ۱۵ جلد تدوین و به‌چاپ رساند که به شرح زیر می‌باشد:
    جلد اول رنگارنگ چاپ اول ۱۳۳۸، ۲۳ بار تجدید چاپ شده است.
    جلد دوم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۳۹، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
    جلد سوم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۲، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
    جلد چهارم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۵، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
    جلد پنجم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۴۷، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است.
    جلد ششم رنگارنگ چاپ اول ۱۳۵۳، ۱۰ بار تجدید چاپ شده است
استاد کریمی دوران کودکی را در جمع خانواده باصفا و صمیمیّت خود سپری ساخت. پدر او مرحوم ذاکر مراغه‌ای با تحصیلات قدیمه، شاعریست با احساس که در بازار مراغه به کار شمع‌ریزی و بقالی مشغول بوده، و با اندک سرمایه‌ای چرخ سنگین زندگی را به چرخش انداخته بود. گرچه از لحاظ مالی امکانات چندانی نداشت ولی دارای مناعت طبع بود که در قبال هر کس و نا کسی سرخم نکرده و با اتکاء به عنایت پروردگار از یک محبوبیت و احترام همگانی برخوردار بوده است. ایشان در دوران حیات خویش آثاری بس گرانبها به یادگار گذاشته است که مقادیر زیادی از آثار وی هنوز چاپ نشده است. او در زمان حیات خود تربیت فرزند ارشد خویش حسین کریمی را زیر نظر گرفته و برای تعلیم و تربیت فرزند همت گذاشت. 
تحصیلات، دوران کودکی، نوجوانی و جوانی: 
کریمی تحصیلات اولیه خود را با فراگیری درس‌هایی از قرآن مجید آغاز و سپس برای اخذ معلومات کلاسیک وارد مدرسه شد و اوایل سال ۱۳۲۰هجری شمسی دست در دست پدر فاضلش قدم به عرصه بازار نهاد. 
متاسفانه عدم سرمایه کافی نه تنها مانع ادامه تحصیلات آقای کریمی گردید بلکه مانع شد که پدر برای یگانه فرزندش محل کسبی دست و پا کند روی این اصل آقای کریمی بالاجبار برای تامین معاش خود به دستفروشی در بازار مراغه پرداخت و شب‌ها با تنی خسته و رنجور پای درس پدر نشست و به منظور فراگیری زبان فارسی و قرآن مجید و معلومات عربی و کسب مسائل دینی از پدر کسب فیض کرد تا اینکه توانست با استعداد خدادادی خود خوشه چین بوستان پربار پدر گردد و آشنایی کامل با اصول دینی پیدا کند. 
کریمی روزها درحالی‌که در کنار کارگاه کوچک شمع‌ریزی و بقالی پدر بی‌وقفه کار می‌کرد و ساعات بیکاری پشت پیشخوان دست فروشی قرار می‌گرفت و کوی و برزن شهر را برای فروش اجناس خود زیر پا می‌گذاشت بی‌توجه به مشقت‌‌های طاقت‌فرسای زندگی ترانه‌های امید را در زیر زبان زمزمه و کلماتی را بهم متصل می‌کرد. رفته رفته بازی با الفاظ او را متوجه این واقعیت ساخت که کلمات را به‌رشته کشیده و از جابجائی حروف، کلمات موزونی را به‌وجود آورد. گاه می‌ایستاد و آنچه را که زمزمه می‌کرد روی ورق پاره‌هایی می‌نوشت. ولی دل و جرات آن را نداشت که نوشته‌ها و گفته‌هایش را در محضر استاد خود ذاکر ارائه دهد، چرا که می‌دانست پدر از چهره‌های ادب و شمع محفل ادیبان شهر می‌باشد. تا اینکه روزی از روزها مرحوم ذاکر مراغه‌ای در کنار بساط دست‌فروشی پسرش حسین کریمی چشمش به پاره کاغذی افتاد که روی آن حروف و کلماتی به نظم کشیده شده بود، حدس می‌زد پسرش با یک تعلیم و تربیت جزئی روزی و روزگاری در سلک شاعران قرار گیرد، ولی واقعیت این است که مرحوم ذاکر هرگز در دوران ۱۵سالگی پسرش نمی‌توانست این پیش‌بینی را داشته باشد و شاید در آن زمان این تصور نمی‌رفت که روزی اشتهار و شهرت دست پرورده‌اش فراگیر خواهد بود و باز نمی‌توانست پیش‌بینی کند که شاگرد مکتب آموز پدر روزی و روزگاری در مقام استادی محافل ادبی قرار خواهد گرفت و شمع جمع ارباب فضل و دانش و شعر و شاعری خواهد بود. 
به‌هر تقدیر پدر دست فرزند خود را گرفت و به‌سوی گلستان و بوستان همیشه پربار شیخ اجل سعدی شیراز برد و این بار باب شعر و شاعری را رو در روی فرزند قرار داد و به تدریس فنون فصاحت و بلاغت و قواعد پیچیده شاعری پرداخت. حسین کریمی مراغه‌ای با دلی پر شور و احساس رقیق و دلی پرکینه از بازی زمان با چشمانی کینه توزانه به آنان‌که در پایمال کردن حقوق انسان‌ها وحشیانه همّت گماشته‌اند، نگریست. تضادهای ناروای حاکم بر جامعه را مورد بررسی قرار داد و آنان را در قالب اشعار خود گنجانید. گرچه استاد ذاکر از پیشرفت شاگرد خود خوشحال بود ولی عقیده و ایمانی که به خاندان عصمت داشت افکار فرزند را به‌سوی قتلگاه سالار شهیدان و ظلم و جنایت یزیدیان سوق داد. ناگفته نماند که مرحوم ذاکر هر هفته عزای حسینی را برپا می‌داشت و به همت این مرد وارسته مراغه‌ای هیئت شعرا و نوحه‌خوانان مراغه بنیان گذاشته شد و در آن زمان که مراغه فاقد انجمن ادبی بود، شعرا و ادبا در زیر بیرق عزای حسینی جمع می‌شدند و سرودهای خود را به مشتاقان عرضه می‌کردند و مورد نقد و بررسی و اصلاح قرار می‌گرفتند، و حسین کریمی نیز در این مجالس همراه پدر شرکت می‌جست و از آن بهره می‌برد. 
حسین کریمی دستی به سر و صورت مغازه شمع‌ریزی پدر کشیده و در جوار آن به آب نبات‌پزی و سوجوق فروشی پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۵۴ پدر را از دست داد و باز دکان پدری را ترک نگفت و همچنان جانشین پدر در دکان و در هیئت شعرا و نوحه‌خوانان بوده و زمام امور را با لیاقت و با تجربیاتی که از پدر اندوخته بود به‌دست گرفت.
استاد کریمی علاوه بر آثار گران‌بهایی که به‌نام رنگارنگ تدوین کرده‌اند دارای آثار ارزشمند و سوزناکی در مراثی خاندان آل عصمت و طهارت در ۱۸ جلد به شرح ذیل می‌باشد
    ۱۴ معصوم
    انتقام کربلا
    دریای اشک
    گلشن عزا
    بزم غم
    آتشکده کریمی
    غوغای انقلاب
    احرام عشق
    جلالت‌ها
    کتاب غم
    گلستان کریمی
    بوستان کریمی
از کعبه تا کربلا، که تا به‌حال تجدید چاپ شده و در دسترس مشتاقان قرار گرفته است.
خانواده استاد کریمی:
استاد کریمی از ازدواج با همسر خویش دارای ۵ پسر و جمعاً ۱۱ نوه می‌باشد که همه پروانگان شمع وجود و مریدان درگاه پدرند و هنوز هم که هنوز است تعالیم مرحوم ذاکر در جمع خانواده کریمی حکم‌فرماست.
استاد کریمی در حال حاضر مغازه پدر را براساس علاقه‌ای که به کتاب و اشاعه فرهنگ دارد به کتاب‌فروشی تبدیل کرده و در قسمتی از کتاب‌فروشی در جایگاه پدر با همان کیفیت و صمیمیت ابوی مرحومش پا برجاست؛ و کرسی کوچکی در انتهای مغازه و در کنار آن سماور نفتی با چند استکان قرار دارد که این مغازه را به مرکز تجمع شعرای مراغه‌ای تبدیل کرده است. در این مغازه ادبای مراغه دورادور استاد جمع شده و به رهنمودها و سخنانش گوش فرا می‌دهند و می‌توان گفت کلاسی است برای نو آموزان مکتب شاعری.
روزهای جمعه هیئت شعرا و نوحه‌خوانان تحت رهبری و ارشاد استاد کریمی هر هفته در منزل یکی از شرکت کنندگان برگزار می‌گردد و علاوه بر آن در ایام مبارک ماه رمضان همه شب بعد از افطار در زیر پرچم هیئت مشتاقان جمع می‌شوند و روزهای محرم‌الحرام از اول تا پایان محرم همه روزه مراسم عزاداری ترتیب داده می‌شود که سخنان حکیمانه استاد رونق بخش این مجالس می‌باشد.
دوران میان‌سالی و پیری:
استاد کریمی با کبر سن تنی سالم و روحیه‌ای قوی و عزمی استوار و اراده‌ای آهنین دارد اغلب در سیر و سیاحت است و عقیده بر این دارد که انسان به‌خصوص شاعر همیشه باید سیر و سیاحت داشته باشد.روی این اصل سالی چند بار با دوستان به شهرها مسافرت می‌کند و هر بار سفرنامه‌های منظومی ره آورد این مسافرت‌هاست که در حال حاضر سفرنامه‌های کریمی در حدود ۳۰۰ صفحه وزیری آماده چاپ می‌باشد که در هر یک از ابیات سفرنامه‌ها دریایی از پند و اندرز گنجانیده شده است. سفرنامه‌های استاد کریمی همه و همه به شهد پند و اندرز آلوده به طنز می‌باشد اما سفرنامه زیارت شام و به‌خصوص اخیراً به مکه مکرمه به شیوه‌ی مذهبی- عرفانی تنظیم و تدوین گردیده است که نه تنها از نظر قدرت بیان بلکه از لحاظ رعایت اصول و قواعد شعری در نوع خود بی‌نظیر بوده و توانسته است عظمت اسلام و کنفرانس اسلامی را در یک تابلوی بسیار گویا مجسم سازد. با این‌حال متاسفانه این سفرنامه‌ها مانند دیگر آثار استاد همچنان بدون چاپ باقی مانده است.

آردینی اوخو
پنجشنبه 11 تیر 1394
بؤلوملر : کریمی مراغه ای,

جعفر قره پور

0 گؤروش
یازار:‌ شعر اوجاغی

منصوری چکیب عشقی اوْنون داره دئییرلر
مجنوندا دوشوب چؤللره آواره دئییرلر
فرهاد اؤزون اؤلدوردو آغیر تهمته قالدی
هر کیمسه اؤزون اؤلدوره بیچاره دئییرلر
یوسف ده زلیخانی قوْجالتدی نه قوْجالتدی
سالدی اوْنو بیر وصله گؤره ناره دئییرلر
بیلمم نئجه بیر ایشدی کی عشاقی همیشه
بیچاره و آواره و بیکاره دئییرلر
عشق اوْلماسا چایلاردا حزین زومزومه اوْلماز
قارتاللاری قوْنمازلار اوْل داغلاره دئییرلر
بولبولده طبیعتده کی قوشلار کیمی قوشدور
گولدور گئتیره ن تک اوْنو گفتاره دئییرلر
دوْوران دئییشیب ایندی طبیب لرده آلیزلار
درمان ائله یه دردینی بیماره دئییرلر
سرسم دانیشیق عیب اوْلو سئودالیا؟ اوْلماز
یوخ عیبی کی چوخ یئرده آغا، قاره دئییرلر
یاز اینجه غزل سرمد اوزون خاقینه حصر ائت
هر چند گؤزه ل سؤز یازیر ائلناره دئییرلر


آردینی اوخو
پنجشنبه 11 تیر 1394